و پَــری خواهم ساخت
و پَــری خواهم ساخت

و پَــری خواهم ساخت

ح

ویلنیوس... ادامه ی سفر

همه ی خریدهامونو کرده بودیم.ازصبح رفتیم تو میدون بار مینسک و هرچی رو که لازم می دیدیم با قیمتهای خیلی پایین گرفتیم. جعبه عقب ماشین رو مثل لورل هاردی بستیم!تا بازش می کردی...خووووورررررر یه عالمه چیز پایین می ریخت! میدونستیم با وارد شدن به منطقه ی یورو چه بلایی سر پولامون میاد. قبل از همه چیز هم از یه دوست مهربون تو مینسک ویزاکارتشو امانت گرفتیم و 3300 دلار روش ریختیم.چون اگه تو این کشورا نقدی بهشون یورو بدی باقیشو با پول خودشون بهت پس میدن. شب قبل از حرکت هم خانوم حدود سه کیلو گوشت گوسفندو که از یه شیعه ی آذربایجانی گرفته بودیم قورمه کرد تا از همین حالا تکلیف یه کیسه برنجمون مشخص بشه! دقیقا ساعت نه شب بود و وسط قورمه پزی که یادمون افتاد آرام پز نخریدیم. پیک نیک رو نمی شد ببریم. عجله عجله به یکی از دوستان زنگ زدیم که با ما بیاین مرکزخرید استالیتسا که سه ظبقه س و هر سه طبقه ش زیر زمین. رفتیم و یه آرام پز گرفتیم 500هزارتومن که 45برنامه ی پخت و پز داره به علاوه ی یه ماهیتابه ی تفلون که همین مخلوق البشر باعث شد همیشه ی خدا غذای گرم بخوریم. حتی بین راه هم میبردمش پمپ بنزین ها و ده دقیقه ای همه چی رو داغ داغ می کرد.

صبح که بیدار شدیم دیدم که به به! پنج سانتیمتر برف اومده! ولی باید حرکت می کردیم چون فقط لیتوانی برفی بود و به لطف خدا بقیه ی کشورا گرم بودن و رگبار پراکنده داشتن. شش و نیم صبح را افتادیم. لبریز از هزاران هزاران آرزوی دوران نوجوانی و جوانی و شکرگزار درگاه خدا و دودمان پاک حضرت رسول که اسباب این سفر رو برامون چیدن. 

هر چه به سمت مرز بلاروس و لیتوانی نزدیک تر می شدیم، بارش برف دیشبی بیشتر می شد و برفابه ی رو جاده، دائما روی شیشه می پاشید.