و پَــری خواهم ساخت
و پَــری خواهم ساخت

و پَــری خواهم ساخت

ح

اسمش هر چی باشه

من خودمو میگم شاید اونجوری که همه تو همه چیز چیز باهم فرق دارن بعد از خوندن این مطلب بگین آره ممکنه هیچ کی اینجور نباشه. اینو هم از لطف خدا میدونم. و اون این که از رودرو شدن با مشکلات نمی ترسم. خیلی مشتاقانه بهش لبخند میزنمو و سر آخر به لطف خدا اونو جا گذاشتمو و رامو کشیدمو رفتم. برا یه دوستی کامنت گذاشتم که من از مشکلات نمی ترسم برعکس فک می کنم این مشکلاتن که از من می ترسن. نه از آزمون ارشد و دکترا و نه تنهایی مسافرت کردن به اونور عالمو نه هیچ چیز دیگه و البته این به معنی بی گدار به آب زدنم نیس که حالا یکی بگه بیا بامن که نمیدونی کی هستم بیا این خطرو بکن. بحث اون حماقتا جداس که آدم خودشو به هلاک و بدبختی بکشونه. حرفم اینه که اگه موقعیت سختی پیش بیاد من یکی که قه قه بهش می خندم چون از همون اول اونو حل شده می دونم و به لطف خدا و اهل بیت هم تا حالاش اینجوری بوده و از خدا میخام به لطفش نظر کنه و اینجوری بمونه.

یا حسین....آقا

همه دارند به پابوسی تو می آیند


طبق معمول من بی سر و پا جاماندم

حسی به یاد ماندنی

مواظب باشیم این سردی روابط اجتماعی و به من چه به من چه ها دامن افکار ما رو نگیره که بی مسئولیت شدن الان ما اگه تو خون و جونمون نهادینه بشه، میشه یه عادت و میره تو فاز وراثت و به نسل های بعدیمون منتقل میشه و نسلای بعد ما به شدت بیشتری بی مسئولیت میشن. حالا که نباس آدم برا کسی کاری کنه همون لحظه طرف دس کنه تو جیبش و یه میلیارد در بیاره و بهمون بده تا مام باهاش یه لامبورگینی نارنجی 2014 بخریم. اونی که باس ببینه و بنویسه، میبینه و مینویسه.

راه

همه میدونیم که گفتن مشکل، به معنی حل اون نیست.

تقدیم به بچه های نازنین فرهنگ ساز

چقد دل آدم می سوزه وقتی که می بینه یه جماعت نادون غیر کارشناسِ سر نشو میریزن تو خطه ی هنر و فرهنگ و بوم تاریخِ این کشورو عامدانه فرشاشو با پای گلی لگد میکنن. تو دنیای کتابخونه ها که میگردیم میبینیم چقد نویسنده هایی که با دلسوزی و مرارت و خون دلها، نشستن و در باب فرهنگ و هنر و تعمیقش و کاربردی کردنشو به روز کردنش زحمت کشیدنو نوشتن. تو رسانه های خودومون چقد دلسوزا که برا پیشرفت فرهنگ و هنر و القای این برجستگی فرهنگی به نوجوونا و همه، حرف می زنن و حنجره پاره می کنن. تو دنیتای اینترنت تو سایتا هم چقد زیاد و زیادن دخترا و پسرای دلسوخته ی هنر و فرهنگ ایرونی که برا معرفی ایرون و همه چیزش هیچی کم نمیذارن.. میشین ساعت ها با حوصله مطلب می نویسن و اشعه می خورن که یه جو تاثیر داشته باشن که هویت ایرونی و تاریخشو حفظ کنن اما یهو یه آدم نکشیده ی هیچ نشناس میپره وسط و میاد همه ی سفره رو میریزه به هم. با یه ترانه ی بی خود که فقط واسش فوقش 4 تا هزار دلاری میگیره، همه چیزمونو به تمسخر میگیره  و هجو می کنه. حرفام با این خوننده ها و نویسنده های تنبلی که غیرتشو نداشتن مث یه مرد برن زحمت بکشنو نون در بیارنو خونه زندگیشون سر هم کنن اینه که به خدا پادشاهی عالم به خفت و خوار کردن مردمت نمی ارزه.