و پَــری خواهم ساخت
و پَــری خواهم ساخت

و پَــری خواهم ساخت

ح

برگشت به مینسک

بعد از دیدن هرمیتاژ برگشتیم هتل. شدیم عینهو چوب خشک از بس خسته بودیم. پلو پز برقی مون مثل همیشه با نیم ساعت فعالیت به داد شکمامون رسید.

روز بعد رفتیم سه تا دیگه از آثارشونو دیدیم. محبت یه جوان معلولی که گدایی می کرد رو هیچوقت فراموش نمی کنم. داخل همه ی کلیساهاشون نمایشگاه نقاشی مادر و کودکه. متاسفانه نتونستیم کاخ های تابستونی رو ببینیم. هم یادمون رفت و هم زمان برای برگشت نداشتیم. 

بعد از ظهری ساعت چهار به طرف هتلمون تو شهر اوپوچکای روسیه راه افتادیم. مثل دفعه ی قبل دم غروب به هتل رسیدیم.حیف شد. چون روز بعد می شد نهم می و همه جا جشن بود و ما نمی تونستیم ببینیم. فقط یه کوچولو رو دم صبحی تو اوپوچکا دیدیم. اگه عمری باشه سفر بارسلونامونو مفصل تر بنویسم.