و پَــری خواهم ساخت
و پَــری خواهم ساخت

و پَــری خواهم ساخت

ح

به سمت وین

بازدید از مراکز تفریحی پراگ در عین خستگی تمام شد. به نظرم، دکان های خرید سوغاتی ها هم جذاب و دیدنی هستند.

 تو شلوغی اون محوطه های دیدنی، هیچگاه محبت یه گدا رو فراموش نمی‌کنم. انگار من  درون خودم بود که از درونم بیرون پریده بود.

ووچ Łódź

 اولین باری که تابلو lodz روخوندیم مطلقا فک نمیکردیم که ممکنه این لودز نباشه و ووچ باشه! رفتیم داخل شهر. خیلی زیبا بود. بین راه تا  وروتسواف wroclaw چند بار توقف کردیم. همه ی این مناظر برای ما خیلی تازگی داشت و با اعماق روحمون لذت می بردیم. قرارمون رانندگی تا پراگ بود. تو پراگ با booking یه آپارتمان و سه خواب رو کرایه کردیم. یکی از دوستامون تو پراگ رو از اومدنمون مطلع کردیم. اونام خیلی خوشحال و قبراق گفتن که ما ادامه ی سفر رو باهاتونیم. به پراگ که رسیدیم، شب تو یه هاستل کره ای موندیم و صبح اول وقت، دوست مهربونمون اومد. بنده ی خدا خودش و خانمش حسابی زحمت افتاده بودن و برامون ناهار آماده کرده بودن. بعد از ناهار و چایی، بلافاصله راه افتادیم و ایشون راهنمای ما شدن. با راهنمایی ایشون، نزدیک پل چارلز یه جای پارک خت و خلوت برا ماشینامون پیداکردیم و راه افتادیم تو محدوده ی پر توریست قلعه ی پراگ و پل چارلز. یه عالمه مغازه با انواع تتگه و متگه (خورده ریزای تزیینی). و چقد فروشنده ها خوش رو و خوش اخلاقن.مام هی خرچ خرچ، تندتند باهاشون عکس مینداختیم.برا شب یه هاستل گرفتیم. تعدادمون زیاد بود ونمیشد خونه ی دوست نازنینمون بمونیم و برا همسایه ها مزاحمت درست کنیم.براروز بعد، قرار ملاقاتمون تو ورودی شهر و یک فروشگاه outlet بود که محوطه ش دایره ای شکل بود و انصافا زیبا ولی قیمتاش فرقی با کرمونشاه ما نداشت. تو یه کافه، یه تیکه شیرینی خوردیم که مزه ی اون تو حافظه مون مونده. 

بریم ورشو

چون همه جا برف بود نمیشد زیبایی های شهر رو دید. هتل هم خوب بود. اتاق دوتخته ی ما شد ۳۷یورو. بعدازظهر حدود ساعت سه رفتیم مرکز خرید آکروپلیس. قیمتهای متوسط به بالا بود ولی کیفیت جنساش خیلی بهتر از شهرما.

بعداز اومدن به هتل، خانم ، ناهار فردا رو تو آرام پز درست کرد. صبح روز بعد، هفت صبح به سمت ورشو راه افتادیم. برای منو خانم بچه ها که بعد از چندسال، اولین بار بود وارد یه کشورسرسبز می شدیم؛ همه چیز طراوت و سرسبزی خاصی داشت. بخش زیادی از جاده ی ویلنیوس به ورشو، ازوسط جنگلا میگذشت. چنددقیقه نم نم بارون میون راه، خیلی روحمون رو تازه کرد. ورودی کشور لهستان هم جالب بود. از خانمی که توپست بازرسی، مامور بود؛ پرسیدم چقدحقوق میگیری؟ گفت حدودا چهارصددلار  و با مادرمم هستم. 

هردوساعت، بیست دقیقه وایمیسادیم و استراحت مختصری می‌کردیم.  تو مسیر ورشو، داشتن اتوبان میساختن.افتادیم پشت  سر یه کمپرسی. چون جاده باریک بود و نمی شد سبقت گرفت دیگه نتوانستیم شب به ورشو برسیم. تو یه هتل بین راهی، با سی دلار ، لنگر انداختیم. تمیز بود. دوش گرفتیم و شام خوردیم و دوباره ناهارفرداررو بازگذاشتن و خوابیدیم.

ویلنیوس... ادامه ی سفر

همه ی خریدهامونو کرده بودیم.ازصبح رفتیم تو میدون بار مینسک و هرچی رو که لازم می دیدیم با قیمتهای خیلی پایین گرفتیم. جعبه عقب ماشین رو مثل لورل هاردی بستیم!تا بازش می کردی...خووووورررررر یه عالمه چیز پایین می ریخت! میدونستیم با وارد شدن به منطقه ی یورو چه بلایی سر پولامون میاد. قبل از همه چیز هم از یه دوست مهربون تو مینسک ویزاکارتشو امانت گرفتیم و 3300 دلار روش ریختیم.چون اگه تو این کشورا نقدی بهشون یورو بدی باقیشو با پول خودشون بهت پس میدن. شب قبل از حرکت هم خانوم حدود سه کیلو گوشت گوسفندو که از یه شیعه ی آذربایجانی گرفته بودیم قورمه کرد تا از همین حالا تکلیف یه کیسه برنجمون مشخص بشه! دقیقا ساعت نه شب بود و وسط قورمه پزی که یادمون افتاد آرام پز نخریدیم. پیک نیک رو نمی شد ببریم. عجله عجله به یکی از دوستان زنگ زدیم که با ما بیاین مرکزخرید استالیتسا که سه ظبقه س و هر سه طبقه ش زیر زمین. رفتیم و یه آرام پز گرفتیم 500هزارتومن که 45برنامه ی پخت و پز داره به علاوه ی یه ماهیتابه ی تفلون که همین مخلوق البشر باعث شد همیشه ی خدا غذای گرم بخوریم. حتی بین راه هم میبردمش پمپ بنزین ها و ده دقیقه ای همه چی رو داغ داغ می کرد.

صبح که بیدار شدیم دیدم که به به! پنج سانتیمتر برف اومده! ولی باید حرکت می کردیم چون فقط لیتوانی برفی بود و به لطف خدا بقیه ی کشورا گرم بودن و رگبار پراکنده داشتن. شش و نیم صبح را افتادیم. لبریز از هزاران هزاران آرزوی دوران نوجوانی و جوانی و شکرگزار درگاه خدا و دودمان پاک حضرت رسول که اسباب این سفر رو برامون چیدن. 

هر چه به سمت مرز بلاروس و لیتوانی نزدیک تر می شدیم، بارش برف دیشبی بیشتر می شد و برفابه ی رو جاده، دائما روی شیشه می پاشید.

و سفر ...

انسان در سفرها متولد میشه. تا وقتی تو خونه س مثل اینکه تو مرحله ی جنینیه و از اطرافش بی اطلاع اما وقتی پا تو سفر میذاره تازه جوونه های روحش میزنن بیرون و  روح رشد میکنه. 

از وقتی که برا اولین بار به طور اتفاقی وبلاگ بیا تا برویم خانم منفرد برام بازشد و طعم لذیذ مسافرت و نوشتن لحظاتش برام چند برابر شد...

بالاخره راه افتادیم. شب قبل از حرکت در مینسک حدودا پنج سانتیمتر برف اومد. به سمت ویلنیوس که راه افتادیم، حجم برف بیشتر بود.


اومد!

بالاخره به لطف خدا ویزای شینگنمونم اومد. هزینه ش هم برا هر سه تامون شد حدودا پنجاه هزار تومان. چون به عنوان و زیر مجموعه ی سفارت کشورمون گرفتیم هزینه هاش صفر بود و فقط پول بیمه ش رو دادیم. خداییش خیلی برامون خوشایند و جالب و فراموش نشدنی شد. حالام برای راه افتادنش، باید اول بریم تا ویلنیوس لیتوانی که حدودا دویست کیلومتری با ما فاصله داره.امروز هم پاساژ استالیتسا که چهار طبقه زیر زمین درستش کردن،، برا روز زن جشن دارن. میخوایم بریم انشالله.

شینگن

امروز صبح اول وقت رفتیم سفارت لیتوانی برا ویزای شینگن. خیلی بااحترام کارهامونو  راه انداختن. قرار شد ده روز دیگه صادر بشه انشالله.

خاطرات بلاروس قدیم

چند شب پیش به خونه ی یکی از دوستانم که همسرش بلاروسی هستن رفتیم. یه خونه ی رمانتیک که بیشتر وسایلش از پدر و پدربزرگشون براشون مونده بود. قدمت خونه هم مال 1926   بود. به قول دخترم  شبیه خونه ی مادربزرگه بود. احساس جالبی داشت. یه کتاب قدیمی مال همون 1929  و اینا داشتن که بعضی جاها، عکساش رو بریده بودن. ازشون که پرسیدم گفتن این عکسا تو اون زمان ممنوع بوده. خیلی جالب بود. لمس تاریخی سخت و طاقت شکن از نزدیک.