و پَــری خواهم ساخت
و پَــری خواهم ساخت

و پَــری خواهم ساخت

ح

خاطره ی خواب

اون دوست ما که راهنمامون شده بود گفت بریم یه خیابونی که اطراف همین کلیسای سوخته س و خیلی دیدنیه مخصوصا تو شب. رفتیم. بااین که نصف شب بود اما حسابی شلوغ بود. تو وسیر گشت زدنمون برا چند لحظه یه احساس تازه ای بهم دست داد. احساس کردم این صحنه رو قبلا دیدم. وقتی یه جوون گیتارزن بهم نگاهی انداخت دیگه کامل یادم اومد. خیلی وقت پیش این خیابون رو تو خواب دیده بودم. از اون لحظه فیلم گرفتم. بارها اونو نگاه کردم و هربار قدرت خارق العاده ی خدا تو خلقت انسان رو می دیدم.