ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیگر نمی توانست روی پاهایش بایستد. مرتّب زمین می خورد.آقایی با عینک دودی او را در پیاده رو کوبید. پیشانی اش شکست.سرش داد زد:
- مانکن به درد نخور!
قشنگ بود
مرسی
شما داستانک نویس هم هستید؟
یه چندتایی سر هم بندی کردم.
سلام
زیبا بود
معلم ادبیات هستید؟
من اگر ادبیاتم خوب بود یه وب سقرنامه درست میکردم وبه جمع شما می پیوستم حیف
شادباشی
سلام. نه دبیر ادبیات نیستم. ممنون. قلبتون طلایی
جالب بود ......
مرسی از نگاهتون.
سلام. همیشه وبلاگها را خانه هایی می دانم که صاحبخانه های مهربانشان در زیبای خانه اشان را سخاوتمندانه به روی همگان باز می گذارند تا عابران خسته ، تنها و یا مشتاق زیبایی بی اجازه داخل شوند تا در آن خانه کمی بیاسایند لذت ببرند و با خودشان کلمات خوب را بردارند و ببرند .
من به خانه ی شما آمدم و شما نبودید زمانی را در خانه ی شما آسودم و بر خود همیشه واجب می دانم که از صاحبخانه تشکر کنم به خاطر بودنتان ممنون.
سلام. چه متن زیبایی.خیلی خوش اومدین.